سوگنامه کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله در ادامه مطلب
و نتیجه توسل به امام کاظم علیه السلام و سزای مسخره کننده در ادامه مطلب
سوگنامه کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله:
دیده ها عبد صالح خدا را می جوید، دل ها عشق پاکان را می پرورد و چشم و دل سراغ تو را می گیرد، که ...
تو تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی.
تو قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی.
تو امام مظلوم و مسموم، زجر دیده زندانی جفایی.
ای امام! ...
ای ردا پوش محنت در راه خدا، ای جرعه نوش جام بلا، ای به عشق مولا مبتلا، ای کاظمین تو قبله اهل ولا! ...
ای حجت حق، ای کعبه عشق، ای منزلگه شوق!
تا «حق» را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی.
تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندان های تاریک تن دادی و آغوش گشودی.
تا عزت امامت را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی.
تا شرف دین و آبروی «علی» را حفظ کنی، همدم سلسه ی سنگین و حلقه های زنجیر شدی.
تا غرور فرعونی «هارون» را در هم شکنی، «موسی» وار از نیل بلا گذشتی.
ای زندانی بغداد! ...
ای شب زنده دار عابد! ...
ای شیر بسته به زنجیر! ...
خلفای عباسی می پنداشتند که با بند زدن به پای حق پوی تو، می توانند راهت را ببندند و با افکندن کُند و رنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلت کشند و با محبوس ساختنت، محبت تو را از دل حق پرستان بیرون کنند؛ اما غافل از آن که نور رانمی توان پوشاند و عطر حقیقت را نمی توان پنهان کرد.
تو رفتی، اما ...
راه تو در گام های زندانیان مبارز ادامه یافت.
ناله های درد مندانه ات در فریاد خشمگین امت های انقلابی انعکاس داشت.
عزت تو الهام بخش ستمدیدگان شد.
عشق تو هر دل را خانه ی خود کرد.
نام تو تاریخ حماسه های مقاومت را زینت بخشید.
شهادت مظلومانه ات رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت.
و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو، خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد.
ای کاظم آل محمد!
ای مهار حکمت و حلم بر دهان کف آلود خشونت و خشم!
غضب از حلم تو خشمگین می شد؛ و صبر از صبر تو بی طاقت می گشت؛ حکومت ستم از نستوهی تو به ستوه می آمد؛ و مقاومت جائران از از مقاومت تو در هم می شکست؛ و زندانبانان اسیر صفا و عبودیت تو می شدند؛ و محبس به محبس شب زنده داری تو را جا به جا می کردند؛ زندان به زندان ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند می کشیدند؛ پای اراده ات را به حلقه های کین و حسد می آزردند؛ تن رنجورت را در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذب می کردند؛ و جنازه ی مطهرت را مظلومانه و غریبانه تشییع می نمودند...(برگرفته از زیارت امام کاظم علیه السلام– مفاتیح الجنان)
شگفتا! ... که دوش تشییع کنندگان آن کوه وقار و سکینه را چگونه تاب آورد؟ و «جسر بغداد» چگونه آن پیکر را که به عظمت عرش بود تحمل کرد؟
سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی!
سلام بر تو، که نیازمندان را باب الحوائجی!
سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری و شکیبایی است!
سلام بر سجاده ای، که از اشک هایت خیس می شد!
و بر زمینی، که پیشانی و صورت بر آن می نهادی!
و بر آن دست ها، که به درگاه خدا می گشودی!
سلام بر گوهرهای غلطانی، که از آسمان چشمانت بر گونه ی نورانی ات می چکید!
سلام بر کُند و زنجیری، که از بوسه بر دست و پایت قداست یافت!
سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است!
سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شیفتگان و پیروانت!
سلام بر تو، که مایه ی افتخار اسلامی، و شیعه به وجود تو می بالد، و ایران همراه عشق تو پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است:
خراسان، راضی است که «رضا»ی تو را دارد؛
شیراز، حمد می کند که «احمد» تو در آن جاست؛
قم، عاصمه ی تشییع و فقاهت ، «معصومه»ی تو را در بر دارد؛
و شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را، چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارد، و هر کدام منبع برکت های فراوان!
حتی حوزه ی علمیه، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده و شکوفه ای است که بر شاخه حرم اهل بیت شکفته است. و ...
انقلاب اسلامی ایران، عطیه ای الهی به دست پیشوا و امامی موسوی نسب بود، که خون اهل بیت را در رگ ها و محبت عترت را در دل داشت.
سلام بر آن امام معصوم و مظلوم و درود بر این امام و رهبر راحل!
(برگرفته از کتاب فرهنگ زیارت – جواد محدثی)
نتیجه توسل به امام کاظم علیه السلام و سزای مسخره کننده
بانویی را در بغداد دیدند که شتابان حرکت می کند، از او سوال شد: به کجا می روی؟
گفت: «به سوی مرقد موسی بن جعفر علیه السلام، زیرا پسرم در زندان افتاده است و برای نجات او نزد آن حضرت می روم.» شخصی که پیرو مذهب حنبلی بود، از روی مسخره گفت:« خود موسی بن جعفر علیه السلام در زندان مرد! بانو گفت: « خدایا به حق آن کسی که در زندان کشته شد، قدرتت را برای من آشکار فرما!» همان دم پسرش را در کنارش دید که از زندان آزاد شده، و همان دم پسر آن مسخره کننده حنبلی به خاطر جنایتش دستگیر گردید و به زندان سپرده شد.