بسیج کارکنان دانشگاه شریف

اَللّهُمَّ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ

بسیج کارکنان دانشگاه شریف

اَللّهُمَّ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ

این وبلاگ محل عبور و نگاه کسانی است که در سایه‌سار شجره‌ طیبه‌ی بسیج‌ هستند و ضربان دلشان با یاد حضرت روح الله (ره) و شهدا می‌زند.

قدمتان سبز
هر کس لحظه‌ای از وقتش را صرف این صفحات می‌کند و در دلش نام و یاد امام و شهدا موج می‌زند، صلواتی بدرقه‌ی روح معراجی‌شان کند.

مهدی بیا که عید اعظم پیمبر است

این بعثت محمد و تبریک حیدر است

در اهتزار پرچم قرآن هل اتی

تا موسم ظهور بدستان رهبر است

 امروز آسمانیها به شکرانه برگزیدنت کِل می‌کشند و تمام خاکیان، آسمانی شدنت را پای می‌کوبند. زمین شکافت و خاک‌های ترک خورده‌اش، سجده‌گاهت شد، حرا، قندیل روزهای بی‌خدا را شکست. زمان ایستاد و تو به تلاوت آیه‌های نور نشستی و خواندی به اذن پروردگارت.

 
 
زندگی حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اینهمه ، روایات بی‌شمار موجود در بیشتر جزئیات همداستان نیستند و به ویژه آگاهیهای ما در باب زندگی آن بزرگوار ، پیش از بعثت ، به تفصیل شرح سیرة ایشان پس از بعثت نیست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسی زندگی وی در طول 63 سال در ذهن نقش می‌بندد، بازتابی از تصویر ظهور پیامبری الهی و سرگذشت شخصیتی است که با پشت سر نهادن دشواریهای بسیار ، بی‌هیچ خستگی و ناامیدی به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزیره العرب را متحد کند و آمادة گستردن اسلام در بیرون از مرزهای عربستان شود و از آن مهم تر دیانتی را بنیاد نهد که اینک یکی از مهم‌ترین ادیان جهان به شمار می‌رود .
 
  
 محمد (ص) اندکی پیش از بعثت ، دیر زمانی را به تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه به سر می‌برد و زمان را به خاموشی و اندیشه می‌گذرانید. 
ودر همان جا بود که ایشان به بعثت رسیدند
 
 
گفته‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به هنگام 40 سالگی او ، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته ، شبی در ماه رمضان ، یا ماه رجب است که فرشتة وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سورة علق را برخواند . بنابر روایات ، پیامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای ایجاد شد و همین امر پیامبر‌(ص ) را غمناک ساخته بود ، ولی اندکی بعد فرشتة وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانة خدا از بتان ، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد . 
 یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را

ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا

تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا

ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ

ارسال از خانم ندیری 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۱
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

سوگنامه کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله در ادامه مطلب

و نتیجه توسل به امام کاظم علیه السلام و سزای مسخره کننده در ادامه مطلب

سوگنامه کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله:

دیده ها عبد صالح خدا را می جوید، دل ها عشق پاکان را می پرورد و چشم و دل سراغ تو را می گیرد، که ...

تو تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی.

تو قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی.

تو امام مظلوم و مسموم، زجر دیده زندانی جفایی.

ای امام! ...

ای ردا پوش محنت در راه خدا، ای جرعه نوش جام بلا، ای به عشق مولا مبتلا، ای کاظمین تو قبله اهل ولا! ...

ای حجت حق، ای کعبه عشق، ای منزلگه شوق!

تا «حق» را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی.

تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندان های تاریک تن دادی و آغوش گشودی.

تا عزت امامت را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی.

تا شرف دین و آبروی «علی» را حفظ کنی، همدم سلسه ی سنگین و حلقه های زنجیر شدی.

تا غرور فرعونی «هارون» را در هم شکنی، «موسی» وار از نیل بلا گذشتی.

ای زندانی بغداد! ...

ای شب زنده دار عابد! ...

ای شیر بسته به زنجیر! ...

خلفای عباسی می پنداشتند که با بند زدن به پای حق پوی تو، می توانند راهت را ببندند و با افکندن کُند و رنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلت کشند و با محبوس ساختنت، محبت تو را از دل حق پرستان بیرون کنند؛ اما غافل از آن که نور رانمی توان پوشاند و عطر حقیقت را نمی توان پنهان کرد.

تو رفتی، اما ...

راه تو در گام های زندانیان مبارز ادامه یافت.

ناله های درد مندانه ات در فریاد خشمگین امت های انقلابی انعکاس داشت.

عزت تو الهام بخش ستمدیدگان شد.

عشق تو هر دل را خانه ی خود کرد.

نام تو تاریخ حماسه های مقاومت را زینت بخشید.

شهادت مظلومانه ات رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت.

و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو، خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد.

ای کاظم آل محمد!

ای مهار حکمت و حلم بر دهان کف آلود خشونت و خشم!

غضب از حلم تو خشمگین می شد؛ و صبر از صبر تو بی طاقت می گشت؛ حکومت ستم از نستوهی تو به ستوه می آمد؛ و مقاومت جائران از از مقاومت تو در هم می شکست؛ و زندانبانان اسیر صفا و عبودیت تو می شدند؛ و محبس به محبس شب زنده داری تو را جا به جا می کردند؛ زندان به زندان ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند می کشیدند؛ پای اراده ات را به حلقه های کین و حسد می آزردند؛ تن رنجورت را در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذب می کردند؛ و جنازه ی مطهرت را مظلومانه و غریبانه تشییع می نمودند...(برگرفته از زیارت امام کاظم علیه السلام– مفاتیح الجنان)

شگفتا! ...  که دوش تشییع کنندگان آن کوه وقار و سکینه را چگونه تاب آورد؟ و «جسر بغداد» چگونه آن پیکر را که به عظمت عرش بود تحمل کرد؟

سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی!

سلام بر تو، که نیازمندان را باب الحوائجی!

سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری و شکیبایی است!

سلام بر سجاده ای، که از اشک هایت خیس می شد!

و بر زمینی، که پیشانی و صورت بر آن می نهادی!

و بر آن دست ها، که به درگاه خدا می گشودی!

سلام بر گوهرهای غلطانی، که از آسمان چشمانت بر گونه ی نورانی ات می چکید!

سلام بر کُند و زنجیری، که از بوسه بر دست و پایت قداست یافت!

سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است!

سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شیفتگان و پیروانت!

سلام بر تو، که مایه ی افتخار اسلامی، و شیعه به وجود تو می بالد، و ایران همراه عشق تو پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است:

خراسان، راضی است که «رضا»ی تو را دارد؛

شیراز، حمد می کند که «احمد» تو در آن جاست؛

قم، عاصمه ی تشییع و فقاهت ، «معصومه»ی تو را در بر دارد؛

و شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را، چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارد، و هر کدام منبع برکت های فراوان!

حتی حوزه ی علمیه، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده و شکوفه ای است که بر شاخه حرم اهل بیت شکفته است. و ...

انقلاب اسلامی ایران، عطیه ای الهی به دست پیشوا و امامی موسوی نسب بود، که خون اهل بیت را در رگ ها و محبت عترت را در دل داشت.

سلام بر آن امام معصوم و مظلوم       و         درود بر این امام و رهبر راحل!   

(برگرفته از کتاب فرهنگ زیارت – جواد محدثی)

 


 

نتیجه توسل به امام کاظم علیه السلام و سزای مسخره کننده

بانویی را در بغداد دیدند که شتابان حرکت می کند، از او سوال شد: به کجا می روی؟

گفت: «به سوی مرقد موسی بن جعفر علیه السلام، زیرا پسرم در زندان افتاده است و برای نجات او نزد آن حضرت می روم.» شخصی که پیرو مذهب حنبلی بود، از روی مسخره گفت:« خود موسی بن جعفر علیه السلام در زندان مرد! بانو گفت: « خدایا به حق آن کسی که در زندان کشته شد، قدرتت را برای من آشکار فرما!» همان دم پسرش را در کنارش دید که از زندان آزاد شده، و همان دم پسر آن مسخره کننده حنبلی به خاطر جنایتش دستگیر گردید و به زندان سپرده شد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۸
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

با خود می گفتم از دوازدهم مهرماه 1359 چه به یادداری؟ ....

شهری در آسمان (قسمت اول)

با خود می گفتم از دوازدهم مهرماه 1359 چه به یادداری؟ هیچ! آن جا که تو به آن پای می نهادی خرمشهر نبود، خونین شهر نیز نبود ... این شهر دروازه ای در زمین داشت و دروازه ای دیگر در آسمان. و تو در جست و جوی دروازه ی آسمانی شهر بودی که به کربلا باز می شد و جز مردان مرد را به آن راه نمی دادند.

زمان بادی است که می وزد؛ هم هست و هم نیست. آنان را که ریشه در خاک استوار دارند، از طوفان هراسی نیست. جنگ می آمد تا مردان مرد را بیازماید. جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود.

با خود می گفتم: جنگ برپا شده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود و محمد جهان آرا به آن قافله ای ملحق شود که به سوی عاشورا می رفت.

یک روز شهر در دست دشمن افتاد و روزی دیگر آزاد شد. پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.

مسجد جامع خرمشهر رازدار حقیقت است و لب از لب نمی گشاید. از خود می پرسم: کدام ماندگارتر است؟ این کوچه های ویران که هنوز داغ جنگ بر پیشانی دارند ویا آن چه در تنگنای این کوچه ها و در دل این خانه ها گذشته است؟

در این ویرانه ها چه می جویی؟ دفترچه های مشق شب کودکانی که اکنون سالهاست دوران کودکی را ترک گفته اند؟ و یا کهنه تصویرهایی از مشت های فرو بسته و دهان هایی که به فریاد باز شده اند؟ بر فراز پله های ویران، از روزن پنجره ها، در لابلای نخل های آتش گرفته ... چه می جویی؟ لوحی محفوظ که همه آن چه را گذشته است برتو عرضه دارد؟ این لوح هست، اما تو که چشم دیدن و گوش شنیدن نداری.

سیزده سال از آن روزها می گذرد و محمد نورانی دیگر جوان نیست. جوانی او نیز در شهر آسمانی خرمشهر مانده است، همراه دیگران: محمد جهان آرا، تقی محسنی فر، پرویز عرب، احمد شوش، بهروز مرادی، علی هاشمیان، امیر رفیعی و دیگران ...

زمان ما را با خود برده است، اما این صدا جایی بیرون از دسترس زمان باقی است. باد زمان در این شهر زمینی می وزد نه در آن شهر آسمانی که در کرانه ابدیت، بیرون از رهگذر باد وجود دارد.

سید صالح موسوی عکسی از هفده سالگی خود را در زمان سقوط نشان می دهد.

آیا از آن روزها تنها همین یک عکس مانده است؟ سید صالح موسوی آن روزها هفده سال بیشتر نداشته است و اکنون سی سال نیز بیش تر دارد. آن روزها مانده اند و باد زمان ما را با خود برده است. حقیقت همین است.

با خود می گفتم: از دوازدهم مهرماه 1359 چه به یاد داری، جز آن چه در حافظه ی فیلم ها مانده است؟ خرمشهر دروازه ای در زمین دارد و دروازه ای دیگر در آسمان و تو در جست و جوی دروازه ی آسمانی شهر هستی که به کربلا باز شده است و جز مردترین مردان را به آن راه نداده اند. جنگ برپا شده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود.

برگرفته از کتاب گنجینه ی آسمانی – سید مرتضی آوینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۸
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

آورده‌اند که روزی عبدالله مبارک به قصد بهلول به صحرا رفته بهلول را دید که سراپا برهنه الله‌الله گویان بود. پیش ‌رفته سلام کرد. بهلول جواب سلام بداد. عبدالله مبارک عرض کرد: یا شیخ! استدعا و التماس من آن است که مرا پندی دهی و نصیحتی کنی که در دنیا چون باید زیست کرد تا از معصیت دور بود که من مردی گناهکارم و از عهده نفس سرکش برنمی‌آیم. بهلول فرمود یا عبدالله من خود سرگردانم و به خود درمانده‌ام، از من چه توقع داری؟ اگر مرا عقل بودی مردم مرا دیوانه نگفتندی. سخن دیوانگان را چه اثر باشد؟ برو دیگری را طلب کن که عاقل باشد، و خاموش شد. عبدالله باز الحاح و تضرع کرد که یا شیخ مرا نومید مکن که به امیدی آمده‌ام.

بهلول گفت: ای عبدالله تو اول با من چهار شرط بکن که از سخن دیوانه بیرون نروی. آنگاه تو را پندی گویم که سبب رستگاری تو باشد و دیگر بر تو گناه ننویسند. عبدالله عرض کرد: آن چهار شرط کدام است؟

بهلول گفت شرط اول آن است که وقتی گناه کنی و برخلاف امر خدا نمایی روزی او را نخوری. عبدالله گفت: پس رزق که را خورم؟ بهلول گفت: پس تو مرد عاقلی، روزی او را خوری و خلاف حکم او کنی؟ خود انصاف بده، شرط بندگی چنین باشد؟

عبدالله عرض کرد: حق فرمودی. شرط دوم کدام است؟ بهلول فرمود: شرط دوم این است که هرگاه خواستی معصیت کنی زنهار که در ملک او نباشی. عبدالله عرض کرد: این از اولی مشکل‌تر است. همه‌جا ملک خداست پس کجا روم؟ بهلول فرمود: پس قبیح باشد که رزق او خوری و در ملک او باشی و فرمان او نبری. انصاف بده، شرط بندگی این باشد؟ و حال آن‌که در کلام خود فرموده است: «ان علینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم.»

پس عرض کرد: شرط سوم کدام است؟ بهلول فرمود: شرط سوم آن است که اگر خواهی گناهی و یا خلاف امر او نمایی پنهان شوی که او تو را نبیند. عبدالله عرض کرد این از همه مشکل‌تر است زیرا که حقتعالی به همه چیز دانا و در همه جا حاضر و ناظر است و به همه چیز دانا و بیناست. پس صحیح باشد که روزی او بخوری و در ملک او باشی و در حضور او نافرمانی او کنی با این حال تو دعوی بندگی می‌کنی؟ با آنکه درکتاب خود فرموده «ولا تحسبن الله غافلاً عما بعمل الظالمون» یعنی گمان مبر که حقتعالی غافل است از عملی که ظالمان می‌کنند.

عبدالله عرض کرد شرط چهارم کدام است بهلول فرمود: در آن وقت که ملک‌الموت نزد تو آید به او بگو به من مهلتی بده تا فرزندان و دوستان را وداع کنم و توشه راه آخرت بردارم، آن وقت قبض روح کن. عبدالله عرض کرد این شرط از همه مشکل‌تر است، ملک‌الموت کی در آن وقت مهلت دهد که نفس برآرم؟ بهلول فرمود: ای مرد عاقل تو می‌دانی که مرگ را چاره نیست و به هیچ نوع او را از خود دور نتوان کرد و در آن دم ملک‌الموت مهلت ندهد. مبادا در عین معصیت پیک اجل در رسد و یکدم امان‌ات ندهد. چنانچه حقتعالی فرموده «فاذا جاء اجلهم لایستأخزون ساعه و لا یستقدمون» پس ای عبدالله از خواب غفلت بیدار شو و از غرور و مستی هوشیار شو و به کار آخرت درکار شو که راه دور و دراز در پیش است و از عمر کوتاه توشه دار و کار امروز به فردا مینداز. شاید به فردا نرسی. دم را غنیمت شمار و اهمال در کار آخرت منما! امروز توشه آخرت بردار که فردا در آنجا ندامت سودی ندهد. پس عبدالله سر برداشت و گفت: یا شیخ نصیحت تو را به جان و دل شنیدم و این چهار شرط را قبول کردم. دیگر بفرما و مزید کن: بهلول فرمود: در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

ارسال از خانم کریمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۷
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

تلویزیون آمد: .... خواب رفت!
سود آمد: .... برکت رفت!
مُد آمد: .... حیا رفت!
فست فود و پرخوری آمد: ... سلامت رفت!
رشوه آمد: .... حق رفت!
دیر خوابی آمد: ... نماز صبح رفت!
اسراف و مصرف گرایی آمد: .... قناعت رفت!
قوم پرستی آمد:..برادری رفت!
ماهواره آمد:...حجاب رفت!
جوایز بانکی و گاوصندوق آمد:...زکات رفت!
تلفن آمد:...صله رحم رفت!
اندیشه کنیم!!!
چه ها آمد،چه ها رفت....!؟


ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ کنی ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ 
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ 
ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ.

 ارسال از خانم لشگریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۵
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

کار های خدا را امضا کن. اگر امضا نکنی، غصه ها را خورده ای و همه از کیسه ات رفته است.

اگر دانستیم خدا خیر ما را می خواهد غصه نمی خوریم. کارهایی که او می کند همه برای ما خوب است. پس با اختیار خود آن را امضا کن

برگرفته از کتاب طوبی محبت .که شامل سخنان عارف بزرگ حاج اسماعیل دولابی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۵
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

خدایا یه روز جمعه دیگه هم گذشت ......
خدایا دلم طاقت نداره.....بی قرارم......نمیشه قراری به این دلهای بیقرار بدی؟
تو که می دونی انتظار سخته....پس چرا مارو به انتظارکشیدن تنبیه میکنی؟
می دونم گناهان ما باعث اینهمه دوری میشه و اگه خوب بشیم و اگه لایق بشیم اون میاد 
ولی خدایا تو بخشنده ای......تو خوبی .....به کردار ما بنده های بدت نیگا نکن
خدایا ما رو هم به همه بنده های خوبت ببخش
و فرج گل نرگس رو برسون

قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است
یازده بار بشمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاری ست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سر باز ماست

ارسال از خانم ندیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۴
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف


 

 

    گزارش اردوی گچسر

 اردو در روز پنجشنبه  مورخ 18/02/92 برای ارتقای روحیه ی کارمندان دانشگاه شریف،همدلی خانواده های کارکنان دانشگاه، شناسایی توانایی افراد و رشد و شکوفایی استعدادها، ارتقای توانمندی­ها و ایجاد شور و نشاط در بین همکاران برگزار شد.

حرکت از دانشگاه صنعتی شریف به سمت گچسر با یک دستگاه اتوبوس راس ساعت 7 صبح با 38 نفر از کارکنان دانشگاه صورت پذیرفت. بعد از گذشت چند ساعت در یک منطقه خوش آب و هوا، کنار رودخانه، جهت صرف صبحانه توقف نمودیم. و همکاران در این مکان به گرفتن عکسهای یادگاری و نظافت و پاکسازی منطقه جهت پاکیزگی محیط زیست پرداختند.

ساعت 11:30 به باغ لاله رسیدیم که بعد از بازدید از باغ با چشم انداز بسیار دیدنی و گشتی در همان اطراف برگشتیم. 

زیبایی گلهای این باغ، انسان را به تفکر در آفرینش و تشکر و سپاس از خالق هستی وامی دارد که تعریف از زیباییهای آن در این گزارش نمی گنجد.

در این اردو مسابقه فرهنگی برگزار و به پنج نفر از برندگان به قید قرعه جوایزی اهداء گردید، در پارک چیتگر جهت صرف ناهار و برنامه پیاده روی توقف صورت پذیرفت و حدود ساعت 17 بعدازظهر به دانشگاه رسیدیم.

نتایج اردو:


- استفاده از طبیعت و مواهب الهی که باعث تجدید روحیه همکاران است.

-همدلی وباهم بودن و نیز تجربه زندگی دسته جمعی

-استفاده ازاخلاق پسندیده و مثبت همکاران وبهره بردن از نکات مثبت همدیگر

- کمک به حفظ محیط زیست و نظافت و پاکسازی منطقه 

ارسال از خانمها کریمی و علیمردانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۱۴
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

 

بنیانگذار آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک با هدف ارائه خدمات رایگان به نیازمندان معلول و سالمند به گونه خیریه توسط انسانی خیراندیش و نیکوکار زنده یاد "دکتر محمدرضا حکیم زاده" که بطور یقین یکی از انسان های نابغه عصر خویش بوده است انگیزه خود را برای احداث این چنین بیان می‌کند:

در سال 1350 و 1351 رئیس بیمارستان فیروزآبادی بودم بخوبی به خاطر دارم که موقع خروج از بیمارستان نزدیکی های درب خروجی اغلب چند بیمار مفلوک، معلول یا پیر و فرسوده در حال خوابیده نزدیک در بیمارستان می دیدم و با آنکه رئیس بیمارستان بودم قادر نبودم به طریقی اعمال نفوذ کنم و دستور بستری شدن آنان را بدهم، و اگر هم دستور می دادم پزشکان به دلایل قانع کننده از پذیرفتن آنان خودداری می کردند و حق هم داشتند زیرا آن افراد نه قابل درمان بودند، نه بیمارستان قادر بود برای زمان طولانی آنها را بستری نموده و تخت بیمارستان را اشغال نماید.

من از دیدن این وضع و بدبختی معلولان یا بیماران غیر قابل درمان زجر می کشیدم تا به خواست ایزد توانا بدون توجه به جوانب کار درمانگاه متروکه مرحوم امین الدوله واقع در کهریزک که با هزینه مرحومه بانو فخرالدوله که از بانوان نیکوکار بوده، دایر گردیده بود و به دلایلی سال ها درب آن بسته مانده بود مورد استفاده قرار دادم و دو سه نفر معلول که پناهی نداشتند در آن جا بستری کردم و هدفم این بود که به لطف ایزد توانا و کمک نیکوکاران، این بیچارگان در آن جا بخوابند و تا زمانی که زنده هستند تا حدّ امکان از آن ها پذیرایی گردد. این کار را هم کردم. از آن جایی که پشتیبان کارهای نیک در مرحله اول خدای بزرگ است او کمک کرد. نمی دانم چگونه افرادی را به یاری فرستاد و هسته اولیه هیأت مؤسس تشکیل شد به خواست خداوند متعال و همت بانیان خیراندیش فعالیت آغاز شد.

((وقتی او بخواهد، او بدهد - کس نتواند بستاند ان شاءاله ))

 

 

بدینوسیله به اطلاع همکاران می رساند روز 5شنبه مورخ 93/3/1 جمعی از همکاران قصد بازدید از آسایشگاه خیریه کهریزک را دارند.علاقه مندان جهت همراهی گروه و یا ارسال کمک های نقدی و غیر نقدی می توانند با داخلی 4469 (خانم خاتمی) و یا  5816 (آقای مهندس ابطحی) تماس حاصل نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۹
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف

سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ

بر آنها سلام ( و درود الهی ) است این سخنی است از سوی پروردگاری مهربان "یس 58"


یاد شهدا را زنده نگه داریم تا در روز جزا شرمنده آنها نباشیم .

بقیه در ادامه مطلب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۵
بسیج کارکنان دانشگاه صنعتی شریف