شهید شاخص 13 بهمن شهید حسن عباسپور
زندگی نامه
سوابق مبارزاتی: شرکت در جلسات مذهبی و مبارزاتی با الهام از نهضت عاشورایی امام خمینی(ره)، ارتباط با گروههای مبارز دانشجویی، تکثیر و پخش اعلامیههای ضد رژیم در داخل و خارج کشور، برپایی جلسات مبارزاتی اسلامی در خارج از کشور، عضو سازمان زیرزمینی مبارزات اسلامی به همراه شهید آیت، طراحی عملیات مبارزاتی بر ضد رژیم پهلوی، برپایی اعتراضات و اعتصابات دانشجویی مبارزه با جریانهای فکری منحرف و التقاطی
کارهای تشکیلاتی: همکاری با اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مقیم اروپا، ایجاد شبکه ارتباطی بین استادان مسلمان دانشگاههای مختلف و مدارس عالی، پایهگذاری هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان، همکاری در تشکیل جامعه اسلامی دانشگاهیان، عضویت در حزب جمهوری اسلامی، پایهگذاری واحد تحقیقات حزب جمهوری اسلامی
مسئولیتها: تدریس در دانشگاهها، مسئول واحد تحقیقات حزب جمهوری اسلامی، وزیر نیرو
تولد تا جوانی
حسن عباسپور در سال 1323 ه . ش در تهران و در خانوادهای معتقد و پایبند به اصول و موازین اسلامی دیده به جهان گشود. دوره دبستان را با موفقیت پشت سرنهاد. او از کودکی تیزهوش و چالاک بود و با رفتاری که از خود نشان میداد، همواره از سوی بزرگترهای فامیل و مربیان مدرسهاش تشویق میشد. او پس از پایان تحصیلات ابتدایی وارد دبیرستان هدف شد و توانست با ذکاوت و ممارست با معدل 18.2 دیپلم متوسطه خود را در رشته ریاضی اخذ کند. او از نوجوانی تحت تعلیم پدر و مادرش با احکام اسلامی آشنا شد و از همان ابتدا دستورات دین مبین اسلام را برای طی راه سعادت به کار بست. با روحیه عالی که داشت و به کارگیری تفکر و اندیشه به مبارزه با مشکلات میرفت. دکتر عباسپور به ورزش و پرورش جسم در کنار روح اعتقاد فراوان داشت و اوقات فراغت خود را صرف ورزش دو و تنیس مینمود.
او به نظم و انضباط اهمیت فراوانی قائل میشد و از همان جوانی روی دقایق زندگیاش حساب میکرد. به گفته همسرش خانم فاطمه همدانیان: « مانند دکتر شهید بهشتی دفتری داشت که همه قرارها و برنامههایش را در آن ثبت میکرد و حتی اگر طرف مقابل، دلخور میشد، یک ثانیه وقت کاری را به کار دیگری اختصاص نمیداد».
او در کنار تحصیل به تهذیب نفس نیز میپرداخت و جز به رضای خدا به چیز دیگری نمیاندیشید.
در سال 1342 ه . ش پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه تهران شد و در رشته مهندسی برق دانشکده فنی به تحصیل پرداخت. در سال 1346 ه.ش موفق شد دانشنامه کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی الکترومکانیک اخذ کند. در این زمان، یک سال از تأسیس دانشگاه صنعتی شریف گذشته بود و این دانشگاه احتیاج به استاد داشت. با دعوت مسئولان دانشگاه، تعدادی از دانشآموختگان ممتاز دانشکده فنی، پلیتکنیک و علوم به استخدام این دانشگاه درآمدند و شهید عباسپور هم تا سال 1350 ه.ش در سمت دستیاری مشغول تدریس به علاقهمندان علم و دانش شد. او طی دوران تدریس در دانشگاه صنعتی شریف از ساعت 7 بامداد تا شب هنگام در دانشگاه مشغول نوشتن کتاب، جزوه حل مسایل دانشجویان و راهاندازی آزمایشگاه بود. در تیر ماه سال 1350 به سوئیس رفت و در یکی از کمپانیهای معروف سوئیس مشغول به کار شد و مدتی در طراحی خط 400 هزار ولت کبان به آنکارا که در آن تاریخ کمپانی مزبور مشغول طراحی آن بود به فعالیت پرداخت. در سال 1351 برای ادامه تحصیل عازم انگلیس شد و موفق گردید در سال 1356 در رشته برنامهریزی و مدیریت سیستمهای انرژی، درجه دکترای خود را بگیرد. او بلافاصله پس از آن به کشور بازگشت و در دانشگاه صنعتی شریف با عنوان استادیار مشغول تدریس شد.
شهید عباسپور و مبارزه علیه طاغوت
دکتر حسن عباسپور هنگام تحصیل در دانشکده فنی با مبارزات سیاسی، مذهبی و گروهی بر ضد رژیم شاه آشنا شد و همراه با سایر دانشجویان مسلمان در تشکیل جلسات مذهبی، سیاسی فعالانه شرکت مینمود. از همفکران این دوره شهید عباسپور میتوان به شهید دکتر محمود قندی اشاره کرد.
وی در این دوران با گروههای مبارز دانشجویی و مسلمان ارتباط برقرار میکرد و ضمن پرداختن به فراگیری علم ، لحظهای از مطالعات سیاسی و مبارزاتی غافل نمیشد.شهید دکتر حسن عباسپور ، عضو اصلی یک سازمان زیرزمینی مبارز و اسلامی بود که در سال 1347 ه . ش به همت برادرانی چون دکتر عبدالله جاسبی و شهید دکتر آیت بنیانگذاری شد و توانست با نفوذ در ارتش شاهنشاهی، به ویژه نیروی زمینی ، افسران جوان و متعهدی را که دارای اندیشه اسلامی بودند، به مبارزه مخفیانه دعوت کند. در سال 1351 ه . ش فعالیتهای این تشکیلات مورد ظن ساواک قرار گرفت و از این تاریخ به بعد با توجه به حضور شهید عباسپور در خارج از کشور ، مسئولیت اطلاعات خارج از کشور به او محول شد.
در سال 1351 پس از ورود به لندن ، ضمن شرکت فعال در اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا با بیشتر گروههای مبارز و مخالف رژیم شاهنشاهی به طور مستقیم و غیرمستقیم ارتباط داشت و به طور وسیعی دست به تکثیر و توزیع جزوات انقلابی بین دانشجویان و ایرانیان مقیم انگلیس میزد. به محض اینکه از ورود دانشجوی ایرانی جدیدی به انگلیس آگاه میشد، به طور مستقیم و غیرمستقیم با وی تماس میگرفت و در صورتی که زمینه مناسب را در او مشاهده میکرد به جلسات هفتگی محرمانه دانشجویان مبارز دعوت میکرد.
این جلسات در دو سطح برگزار میشد:
1- برای دانشجویان ورودی جدید. (در این جلسات بیشتر مباحث به طور غیرمستقیم و در قالب برنامههای مذهبی و تفسیر قرآن صورت میگرفت).
2- جلساتی که با حضور نیروهای شناخته شده برگزار میشد.(در این جلسات موضوعات محرمانه مطرح و به طور مستقیم به برنامههای رژیم شاه حمله میشد).
در سال 1356 پس از بازگشت به ایران به همراه گروهی دیگر دست به ایجاد شبکه ارتباطی بین استادان مسلمان دانشگاههای مختلف و مدارس عالی زد و با ارتباطی که با دانشجویان مسلمان ایجاد کرده بود، مبارزات خود بر ضد رژیم دیکتاتوری محمدرضا شاه را ادامه داد.
در زمان دولت جمشید آموزگار(مرداد 1356 تا شهریور 1357)، به همراه برخی از استادان دانشگاه ، هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان را تشکیل داد و این سازمان قبل از انقلاب نقش برجستهای در مبارزات مردم، به ویژه دانشگاهیان ، علیه شاه ایفا نمود. پس از مدتی دکتر عباسپور به عضویت هیئت دبیره این سازمان انتخاب شد و در طراحی عملیات مبارزاتی این سازمان علیه رژیم نقش مهمی بر عهده داشت. این سازمان دست به برگزاری هفته همبستگی زد که بواسطه آن ضربات محکمی بر رژیم گذشته وارد آمد و در همه دانشگاهها جلسات سخنرانی و تظاهرات عظیم به راه افتاد و رژیم برای مقابله با آن به کشتار 13 آبان سال 1357 دست زد. در پی این حادثه به همراه عدهای دیگر تحصن وزارت علوم و دبیرخانه دانشگاه تهران را طراحی نمود که در این تحصن استاد نجاتالهی به دست دژخیمان پهلوی به شهادت رسید.
شهید خود در بیان حوادث روزهای انقلاب میگوید: « همزمان با این فعالیتها در تابستان 1357 ه . ش مشخص شد که اگر حرکت مردم یک حرکت اسلامی باشد باید تشکل استادان دانشگاه هم چنین باشد و در نتیجه فکر " جامعه اسلامی دانشگاهیان" ایجاد شد و بعد از انقلاب هم این جامعه در مسئولیتهای کشوری و انقلابی فرهنگی سهم مؤثری داشت».
یکی از کارهای مهم شهید عباسپور به هنگام تدوین اساسنامه جامعه اسلامی دانشگاهیان، اصرار بر تهیه آن بر اساس احکام اسلام بود. آن زمان [برخی] استادان دانشگاهها گرایش[به احزاب مارکسیستی]، تودهای و غیر مذهبی داشتند و اصرار شهید عباسپور موجب شد تا مدت زیادی تدوین اساسنامه به تعویق بیافتد. او سرسختانه از نوشتن اساسنامه با رنگ و بوی غیر اسلامی جلوگیری میکرد، میگفت که ظاهر اساسنامه اسلامی است و با "بسماللهالرحمنالرحیم " شروع میشود، اما متن آن غیراسلامی و کمونیستی است.
شهید عباسپور در کنار روحانیت و دانشجویان در تظاهرات ضد رژیم حاضر میشد و با تبعیت از فرامین حضرت امام خمینی(ره)، با دستگاه خودکامه پهلوی مبارزه میکرد. اندیشه مبارزات شهید عباسپور از همان ابتدا اسلامی بود و با گروههای التقاطی به مبارزه فکری و ایدئولوژی میپرداخت و با نقد ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، با ارائه استدلال، مواضع آنان را محکوم و اذهان جوانان مبارز را در برابر خطرات آنان آگاه مینمود.
شهید عباسپور پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی شهید عباسپور تلاش در راه استمرار و تقویت نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را با فعالیت در حزب جمهوری اسلامی و دیگر نهادهای انقلابی آغاز نمود. او در حزب جمهوری اسلامی با نظر شهید بهشتی، واحد تحقیقات حزب را تشکیل داد تا مسایل مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در آن تجزیه و تحلیل شود.
در تاریخ 1/9/1358 از سوی شورای انقلاب به عنوان وزیر نیرو منصوب شد . او با توانمندی توانست، برنامههای نوینی را برای توسعه شبکه آب و برق کشور و اجرای طرحهای زیربنایی و رفع فقر و محرومیت از مناطق دور افتاده ارائه کند.
از عمده خدمات این وزیر متعهد و مکتبی میتوان به حذف قراردادهای تحمیلی استعماری و تلاش در جهت خودکفایی صنعت آب و برق و قرار دادن طرحهای عمرانی در خدمت مستضعفان و به کارگیری نیروهای جوان و مؤمن در اداره امور مرتبط در حوزه وزارت نیرو ، ایجاد دفاتر ارشاد و روابط عمومی در سطح سازمانهای تابعه وزارتخانه با هدف اسلامی کردن فعالیتها و گسترش عقاید اسلامی، اشاره کرد.
دکتر حسن عباسپور در مسایل اجتماعی - سیاسی صاحبنظر بود و با جریانهایی نظیر لیبرالیسم و در رأس آن بنیصدر خائن مقابله میکرد. او در یک مناظره تلویزیونی افکار مخرب بنیصدر را به نقد کشید اما این دست پرورده " سیا " و منافقین، جلوی پخش برنامه را که از قبل هم اعلام شده بود ، گرفت تا به خیال خود ملت چهره او را نشناسند.
او سرانجام در شامگاه هفتم تیر سال 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل به شهادت رسید و دفتر جدیدی را برای استقامت مردم و ادامه راه شهدا گشود.
از شهید دکتر حسن عباسپور دو فرزند به نامهای زینب(1357) و حسین (1358) به یادگار مانده است.
توجه به نیروهای متخصص و متعهد ویژگی بارز شهید
شهید دکتر حسن عباسپور به موضوع تخصص اهمیت فراوانی قائل بود. او مرتب باکسانی که مدعی بودند، دولت اسلامی به متخصصین توجه نمیکند مقابله و با ارائه دلیل، حرف بیهوده آنان را نقد میکرد.
او هم چنین با نظریه معدود افرادی که معتقد بودند نظام نوپای جمهوری اسلامی (در آن مقطع زمانی) مسایل اساسیتری دارد و توجه به علم و تخصص باید در درجات بعدی قرار گیرد نیز مخالفت میکرد.
شهید عباسپور معتقد بود اگر پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فضا برای پرورش روح و افکار اسلامی جوانان مهیا بود ، قطعاً تعهد نیز به مانند تخصص پیش میرفت، اما اکنون ما وظیفه داریم در کنار تخصص، تعهد را نیز ایجاد کنیم و میگفت: انشاءالله با فرهنگی که در دانشگاههای ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی حاکم شده است، موضوع تعهد نیز به موازات تخصص پیشرفت خواهد کرد. او از کسانی که صرفاً برای مدرک گرایی و ارتقاء سطح رفاه مادی و رفاهی خود به تحصیل پرداخته بودند ، انتقاد میکرد.
او همواره به اهمیت دو عنصر" تخصص و تعهد" در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران اشاره میکرد و میگفت : در گذشته کجا سابقه داشت که به اصطلاح مسئولان مملکتی مانند وزیر و حتی نخست وزیر با تلفن، درخواست و پیغام بخواهند تا فلان فرد که در موضوعی تخصص و حرفه دارد بیاید و مشغول خدمت شود.
او معتقد بود با وجود نیروهای متخصص و متعهد، جامعه به سوی خودکفایی پیش خواهد رفت و با حذف یکی از این دو معیار ، نمیتوان راه بالندگی را طی کرد.
ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی شهید
- پایبند به شرع مقدس اسلام
- پیرو ولایت فقیه
- مبارز و مجاهد
- خستگیناپذیر
- مدیر و مدبر
- تیزبین
- دوستدار خانواده
از ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی شهید عباسپور به شمار میرود.
در هفت تیر هشت در خلد باز شد
روح بهشتیان زمین برفراز شد
پرواز کرد روح لواسانی شهید
عباسپور رخت زدار جهان کشید
اشاره :
کسی خشم او را ندید و همه با لبخند زیبای او زندگی می کردند. از دیار صفا بود و از قافله عشق. آن قدر دوست داشتنی که خوبان هم به حالش غبطه میخوردند و دشمنان هم در حیرت مرامش بودند. رفت تایک دنیا تخصص و تجربه بیاورد. آمد و دنیایی از تعهد را عجین داشته های خود کرد، بلکه ایرانی آباد و جاودان بسازد.
می گفت : شربت شهادت به هر لبی نخواهد رسید و خوب می دانست لبی که از شهادت می گوید، سزاوار نوشیدن جام شیرین آن است. هجرت، معنای کامل زندگی اوست. هجرت، حتماً که نباید سفر باشد، شبانه روز 18 ساعت کار و ندیدن اهل خانه، قلم زدن برای انقلاب و نفس کشیدن برای برپایی و دوام نظام، برزگترین دستاورد حضور سبز او در کابینه شهید رجایی بود.
روحش شاد و یادش گرامی
گفت و گوی صمیمانه با همسر شهید دکتر عباسپور
وزیری که 5 ماه « نشسته» می خوابید
در ابتدای این گفت و گو، مختصری از خودتان و فرزندان شهید عباسپور بگویید.
در آموزش و پرورش (دبیرستان) مشغول هستم و تحصیلاتم هم لیسانس است در حد فوق لیسانس به تحصیل ادامه دادم ولی چون خارج از کشور بود به ایران که برگشتم دیگر ادامه ندادم. دو فرزند دارم یک دختر و یک پسر. دخترم ازدواج کرده است و پسرم دانشجو است.
لطفاً از نحوه آشنایی تان با شهید عباسپور توضیح بدهید. آیا قبلاً آشنایی یا نسبتی با ایشان داشته اید؟
هیچگونه آشنایی نداشتیم، از طریق خواستگاری سنتی که همیشه انجام می شود، با هم آشنا شدیم. ایشان خارج از کشور بودند ولی با معرفی پسر خاله من که با برادر ایشان از دبیرستان علوی تا دانشگاه صنعتی شریف همکلاس بودند، با هم آشنا شدیم. چون آقای عباسپور خارج از کشور بود ابتدا مادر و خواهرشان به خواستگاری آمدند بعد خودشان آمدند و یکی دو جلسه هم صحبت کردیم و بعد از صحبت تصمیم به ازدواج گرفتیم.
درباره ویژگی های شخصی شهید بزرگوار، مثلاً چیزهایی که از زمان کودکی ایشان شنیده اید و یا پس از ازدواجتان تا زمان شهادت از ایشان دیدهاید توضیحاتی بیان کنید.
دوره مدرسه شان را با نمره های عالی گذرانده بود، می گفتند: ایشان بچه بسیار با هوش و با استعدادی بود و کاملاً متفکر. بعد از دوره دبستان و پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان هدف، در کنکور دانشگاه شرکت کرد و با رتبه خوب در دانشکده فنی قبول شد و بعد فوق لیسانس را از همان جا گرفت.
دانشگاه صنعتی شریف که در آن زمان جدید التاسیس وزیر نظر خود شاه بود افراد بسیار منتخبی را برای استاد یاری گزینش می کردند، پیشنهاد تدریس در همان دانشکده فنی را به جای گذراندن دوره سربازی به او دادند و ایشان نیز به جای دوره سربازی در همان دانشکده فنی مشغول به تدریس شد و پس از پایان این دوره، ایشان را در همانجا استخدام کردند و جهت تحصیل تا بورسیه دکترا، ایشان به دانشگاه کوئین مری کالج لندن دانشگاه بسیار معروفی بود، اعزام شد و دکترای خود را از همان دانشگاه گرفت، البته آخر بسیار فعال بود، در شاخه انجمن اسلامی خیلی فعال بود. در واقع از زمانی که درهمین دانشکده بود و وارد دانشگاه شد، فعالیت های مذهبی داشت آنجا هم تقریباً رئیس انجمن اسلامی بود.
به هر حال غرب جایی بود که کشش و جاذبه زیادی برای جوانان داشت و بچه هایی می آمدند که حتی مذهبی بودند ولی به عللی از دین فاصله می گرفتند. در انجمن اسلامی در جمع آوری دانشجویان و هدایت آنها بسیار نقش داشت و ایشان توانست دوره دکترا را سه ساله تمام کند ولی طولش می داد که بتواند آنجا یک مقدار وظایفش را انجام دهد. پس از اینکه دکترا را دریافت کرد، یکی از بچه ها آنجا متولد شد. من زودتر از ایشان به ایران بازگشتم و دیگر برنگشتم، ایشان اصرار داشتند که من به لندن برگردم تا بتوانند در موضع خودشان فعالیت کند اما من دیگر به خاطر برنامه زندگی مان برنگشتم تا اینکه ایشان تز دکترای خودش را نوشت و تحویل داد. می گفت من به اندازه چهار تا دکترا مطلب جمع آوری کرده بودم ولی چون می خواستم اینها را سریع انجام بدهم و برگردم ایران، یک خلاصه ای نوشتم و ارائه دادم. گویا دکترا برای ایشان زیاد اهمیت نداشت و مطالب دیگری بود که برای ایشان خیلی اهمیت داشت و آن هم این بود بتواند روی اخلاقیات بچه های ایرانی و مسلمان تاثیر بگذارد و کمکشان کند.
از وزارت نیروی انگلستان دعوتنامه ای رسید که پس از پایان تحصیلات به آنجا برود، گفته بودند که ما در اینجا همه نوع امکانات به شما می دهیم. انگلستان این مشاغل را خیلی سخت به غریبه ها پیشنهاد می دادند ولی می خواستند ایشان را نگه دارند ؛ ایشان گفته بود من زمانی که می خواهم تزم را ارائه بدهم جواب شما را خواهم داد، روزی که قرار بود ایشان تز خود را ارائه کند در آن سالنی که عده زیادی هم در آن جمع بودند، این طور جواب داده بود : من اینجا درس خوانده ام و زحمت کشیده ام به خاطر اینکه برگردم به وطنم و به مردم مملکتم و به مسلمین خدمت کنم و یک روز بیشتر نمی توانم اینجا بمانم و وظیفه من این است که برگردم ایران و عاشق این هستم که بروم و به مردم خدمت کنم و اینجا اگر کارم تمام شود یک ساعت هم بیشتر از وقت مقرر نمی مانم.
واقعاً خیلی دوست داشت که خدمت کند، یعنی شبانه روز ما می دیدیم که زحمت می کشد و فعالیت ایشان بی وقفه در طول 24 ساعت ادامه داشت. شاید اوایل انقلاب نیم ساعت، یک ساعت به طور نشسته می خوابید، به شدت کار می کرد، به شدت علاقه داشت که وضعیت مردم عوض بشود. اوایل انقلاب بود خیلی مشکل بود. گروهها و جناحهای مختلف، انواع و اقسام از کمونیست، توده ای و خیلی فرق مختلف دیگر فعالیت می کردند.
قبل از اینکه دیگران جواب این افراد را بدهند، ایشان جوابگوی مسائل بود و خیلی در این مورد کوشش می کرد. حتی اعلامیه هایی که مینوشت موثر بود، در جلساتی که هنوز انقلاب نشده و دانشگاه تعطیل شده بود تعدادی از اساتید بودند که از شهید مطهری برای سخنرانی در جلسات دعوت می کردند و ایشان نقش فعالی را در برگزاری این مجالس داشت.
لطفاً به عنوان همسر شهید عباسپور که الگویی از یک متخصص متعهد بود، ویژگی های بارز شخصیتی ایشان را در قالب نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بیان بفرمایید.
ایشان معتقد به تحصیل بود و معتقد به این بود که اگر بخواهیم مملکتان را بسازیم باید خدمت کنیم باید بدانیم چه کار داریم می کنیم و دانش آن را داشته باشیم و این دانش را ایشان کسب کرده بود و زمانی که ایشان در انگلستان بود و تز دکترا را می نوشت، تز ایشان مدیریت سیستمهای انرژی بود. من سوال می کردم این یعنی چه و منجر به چه کاری (شغلی) می شود ؟ ایشان می خندید و می گفت که : نهایتش به وزیر نیرو منجر می شود یعنی هدفشان این بود و ما متوجه نمی شدیم. واقعاً ایشان طوری درس می خواند که بتواند یک فرد موثری برای جامعه باشد یعنی این طور فکر میکرد که من باید وزیر بشوم، حالا شاید هم از نظر پست و مقام به وزارت فکر نمی کرد.
وقتی ایشان وزیر شده بود حتی خوابیدن ایشان به صورت نشسته بود یعنی در پنج، شش ماه اول انقلاب من خوابیدن ایشان را ندیدم.
حتی به روستاها هم خودش شخصاً می رفت، تمامی روستاها را خودش می رفت و بازدید می کرد، علاوه بر آن پاکسازی هایی که در خود وزارت نیرو انجام می شد و مدیریتی را عوض می کرد، باید می رفت سخنرانی و آن مدیر جدید را تایید می کرد. اوایل انقلاب مثل الان نبود که یک نفر را انتخاب می کنند، همه پذیرش داشته باشند. همه رد می کردند از هر جناح سیاسی می آمدند و می گفتند که ما این را نمی خواهیم معمولاً هم کمونیستها می خواستند مخالفت کنند آنها افرادی بودند که
نمی خواستند کسی بر سر کار بیاید تا خودشان همه چیز را اداره کنند، من می گفتم خوب شما به هر روستایی می روید، اما می توانید دو نفر از معاونین را بفرستید که یک گزارش برای شما بیاورند می گفت، نه، من آنجا ها را هم خودم باید بروم. یعنی از جزئیات غافل نمی شد. این شیوه مدیریت هم تخصص می خواهد هم عشق و علاقه می خواهد و این طور نیست که از راه برسند و مدیریت جایی را قبول کنند و شروع کنند به کار کردن و تازه کار یاد بگیرند.
ایشان معتقد بود که باید از کارشناسها استفاده کرد ولی در محدوده و چارچوبی که خدای نکرده غرضی نداشته باشند و خیانتی نکنند. خودشان در درجه اول مذهبی بود. در واقع اگر این تعهد نبود ایشان پای بند این مملکت نمی شد و همانجا که به ایشان پیشنهاد بهترین کار و بهترین حقوق را می دادند، می ماند.
متاسفانه الان می بینیم خیلی از جوانها از مملکت می روند به خاطر اینکه آنجا بشود درس بخوانند یا اینکه یک کار و شغلی داشته باشند که پول بیشتری به دست بیاورند.
کسی می تواند موفق باشد که پایبند و متعهد به اصولی باشد البته باید در این راه سعی و تلاش کنند و درس هم بخوانند. ان شاء الله این تب کاذب که بین جوانان افتاده که در خارج موفقند از بین برود.
لطفاً در مورد نحوه شهادت ایشان و چگونگی اطلاع شما از شهادت ایشان توضیح دهید.
ایشان روز هفتم تیر در محل حزب جمهوری جلسه ای داشت که با وقوع انفجار، ایشان به همراه شهید بهشتی و 72 تن از یاران امام و انقلاب به شهادت رسید. من در آن روز به دلیل اینکه ایشان معمولاً تا پاسی از شب در محل کارشان حضور داشت از تاخیرشان نگران نشدم، حوالی ساعت 8 شب بود که معاون ایشان تماس گرفت و سراغ ایشان را گرفت و گفتم نیست و تا چند ساعت آینده تماسهای زیادی شد و این تماسها کمی باعث تعجب من شد ولی اصلاً فکر چنین فاجعه ای را نمی کردم تا اینکه آخر شب قضیه را اطلاع دادند ولی هنوز شهادت ایشان مشخص نبود. فردا اخبار ساعت 6 تا 7 صبح شهادت شهید بهشتی و شهید عباسپور و دیگران را اعلام کرد.
لطفاً خاطره ای که احیاناً کمتر مطرح شده و برای شما بسیار عزیز و شیرین می باشد را بیان فرمایید.
زمانی که بچه ها متولد می شدند ایشان اشک شوق می ریختند و برای ما این همه علاقه، این همه لطافت جالب بود خیلی مواظب و مراقب بچه ها بود. در ضمن آن علاقه ای که برای خدمت به مردم داشت نیز جالب بود.
گفتگو با برادر شهید حسن عباسپور
در زمان نصب نیروگاه بعثت شهید عباسپور می گفت این آمریکائیان اصلا به ما اجازه نمی دهند کاری بکنیم به عنوان مهندس این مملکت فقط می گویند که این میز را در آنجا بگذارید و نقشه را بیاورید و یا ببرید، ما از اینها خیلی بیشتر می فهمیم اما آنها اجازه نمی دهند ما کاری کنیم.
_درباره شهید دکتر حسن عباسپور و ابعاد شخصیتی او برایمان توضیح دهید:
عباسپور: دکتر حسن عباسپور را در خانه امیر صدا می کردیم؛ او فرزند ارشد خانواده بودند و از نظر درسی بسیار پر تلاشی بود.
دیپلم را با معدل بالایی تمام کرد و به دانشگاه فنی تهران رفت و جزء دانشجویان رتبه بالا بود. آن موقع دانشگاه شریف تازه تأسیس شده بود که حدود سال 43 بود که حسن به استخدام دانشگاه درآمد.
به دانشگاه برق رفت و با دکتر رنجبر، دکتر احسان و که از اساتید خوب و قطب های علمی در ایران و جهانی به شمار می روند و همچنین کتر چمران شروع به کار کرد در حقیقت می توان گفت که دانشگاه برق را اینها پایه گذاری کردند.
اول وقت به دانشگاه می رفت شب ساعت 10 برمی گشت؛ بسیاری از آزمایشگاههای دانشگاه را با کمک دوستانشان ایجاد کردند.
شهید عباسپور با توجه به اینکه مربی دانشگاه صنعتی شریف بود برای گرفتن مدرک دکتری از دانشگاههای رتبه اول لندن به انگلستان رفت و فکر می کنم دو سال به انقلاب مانده بود یعنی حدود سال های 55 تا 56 به کشور برگشت و با درجه استاد یاری در اینجا مشغول شد.
در سال 55 دو گروه از اساتید در دانشگاهها خیلی فعال بودند؛ اساتید چپ گرا که شاید امروز به عنوان اساتید لیبرال شناخته می شوند و دیگری اساتید مذهبی که در حقیقت در اینجا فعالیت می کردند.
پس از آنکه انقلاب حرکت خود را آغاز کرد چهره هایی مانند شهید عباسپور و دوستانش تجمعات خود را به عنوان دانشجویان مسلمان در دانشگاهها بیشتر کردند و در دانشگاه های دیگر با اساتید و کسانی که از نهضت حضرت امام حمایت کرده و سابقه مذهبی داشتند گروه اساتید مسلمان را تشکیل دادند.
_گروه اساتید مسلمان چه گروهی بود؟
عباسپور: گروه اساتید مسلمان از ابتدای انقلاب جامعه اسلامی دانشگاهیان ایران را پاییه گذاری کرد وهمین اساتید نقش مؤثری در کنار بقیه مبارزین در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند؛ بعدها هم در حزب جمهوری اسلامی در کنار شهید بهشتی یکی از معتمدین و یاران دکتر شهید بهشتی بودند.
شهید عباسپور مشاور خصوصی و معتمد شهید بهشتی بود / در جلسا خانگی تفسیر قرآن سید قطب را می خواندند
پس از پیروزی انقلاب هم در فعالیت های سطح بالای اجرایی مسئولیت هایی را برعهده گرفتند که در نهایت یکی از آنها مسئولیت وزارت نیرو در زمان شهید رجایی بود که به عنوان وزیر نیرو مشغول به کار شدند.
شهید عباسپور با مرحوم شهید بهشتی رابطه صمیمی داشتند، غیر از اینکه در جلسات حزب شرکت می کردند به عنوان مشاور خصوصی و معتمد ایشان هم عمل می کردند در حقیقت رابطه نزدیکی بین آنها وجود داشت.
_ شهید عباسپور قبل از انقلاب شخصیتی علمی داشتند به طوری که در همان دوران برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر کرده و در کارهای علمی و تحقیقاتی تخصص بیشتری داشتند، چطور شد که در خلال این موارد به سمت جریانات مبارزات انقلاب رفتن.
عباسپور: خوب ما درحقیقت خانواده ای مذهبی داشتیم، شهید عباسپور هم وقتی در دانشگاه فنی تهران بود با برخی از اساتید به طور مرتب جلسات مذهبی داشت؛ من حدود 6 سال کوچکتر از اخوی بودم؛ خاطرم هست گاهی این جلسات در منزل ما تشکیل می شد و امثال دکتر محمود کاشانی، شهید آیت، دکتر جاسبی و حاج آقا پیراینده که خدا رحمت کند ایشان را از معتمدین بازار و انسان شریفی بودند با هم جمع می شدند اما من به خاطر سن و سال کم در این جلسات شرکت نمی کردیم.
یادم می آید تفسیر قرآن را که از سید قطب بود با همدیگر مطالعه می کردند، بحث های سیاسی داشتند و از طریق دوستان و مبارزین آشنا کارهائی را انجام می دادند.
در دانشکده فنی هم در زمینه مسائل سیاسی با دانشجویانی که زمینه مذهبی داشتند مانند شهید آیت در ارتباط بودند و فعالیت هایی را انجام می دادند؛ بعد از آنکه به خارج از کشور سفر کردند، در انگلستان هم فعالیت های مذهبی داشتند، جلسات متعددی را در لندن داشتند من هم از دور با این فعالیت ها آشنا بودم تا اینکه به ایران برگشتند که البته این مسئله با رفتن من به خارج از کشور برای تحصیل در مقطع دکتری همزمان شد.
اما به هر حال افرادی چون دکتر رنجبر و انواری که الان درانجمن اسلامی دانشگاهها فعالیت دارند دکتر نیک روش، دکتر اسرافیلیان درعلم و صنعت و باقی اساتید با سابقه فعالیت های مذهبی داشتند و در بحث پیروزی انقلاب اسلامی بسیار فعالیت کردند.
شهید عباسپور و دوستان وی در دانشگاه صنعتی شریف جریانی بودند که در مقابل جریان اساتید حزب توده و اساتید لیبرال قرار داشتند و در مقابل آنها به خوبی موضع داشت و البته سعی می کردند که برای پیروزی انقلاب در سطح دانشگاه بخصوص در زمانی که ساواک حاکم بود و هماهنگی بین خود به عمل آوردند انجام دهند که البته هدف این گروه ها هم سرنگونی شاه بود اما در برابر انقلاب اسلامی هم قرار داشتند.
_ در جریان انقلاب و مبارزات شهید عباسپور، رویکرد وی نسبت به دیگر گروه های سیاسی فعال که پیرو خط امام نبوده و از جریان اصلی انقلاب فاصله گرفتند اما با رژیم پهلوی مبارزه می کردند مثل سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، ملی مذهبی ها چگونه بود؟
عباسپور: گروه ها منافقین و توده ای در دانشگاه ها با هم درگیر بودند و عملا با هم تضاد فکری داشتند اینها با منافقین ارتباطی نداشتند البته در آن زمان مثل الان به این شکل وارد عمل نشده بودند و تبادل فکری نبود.
اخوی شهید ما با آن سازمان ارتباطی نداشت و عناصری از آنها بودند که باهمان گروه مذهبی که گفتم جلسه هایی داشتند صحبت ها می کردند اما با گروه مجاهدین که بعدا منافقین شدند ارتباط مستحکمی نداشتند.
شهید عباسپور وقتی کنار شهید بهشتی قرار گرفت تفکرش را نسبت به روحانیت نشان داد
شهید عباسپور وقتی در کنار شهید بهشتی قرار گرفت طرز تفکر خود را نسبت به روحانیت نشان داد، با توجه به روشن بینی که شهید بهشتی و شهید مطهری داشت به روحانیت احترام می گذاشت.
خاطرم هست، قبل از انقلاب من کلاس نهم یا دهم بودم که با شهید عباسپور برای شنیدن سخنرانی شهید مطهری به مسجد الجواد رفتم؛ این جلسات ارتباط خاصی با روحانیت اصیل داشت.
در همان سالهایی که آقای بازرگان نخست وزیر بود اخوی ما نسبت به عملکرد وی بسیار انتقاد داشت؛ خاطرم هست بنده را با خود به جلسه ای که نخست وزیر گذاشته بود برد بعد از جلسه کلی بد و بیراه درباره دکتر بازرگان گفت.
بعضی از گروه های سیاسی آن زمان به نهضت ملی تمایل داشتند ولی شهید عباسپور بیشتر جذب روحانیت و همراه مرحوم دکتر بهشتی بود.
تفکر شهید بهشتی تفکر حاکم بر حزب جمهوری اسلامی بود و تفکر شهید عباسپور هم در آن راستا قرار داشت، با حزب هم همکاری بسیار نزدیکی داشت تا اینکه در حزب جمهوری اسلامی با شهید بهشتی به شهادت رسید.
- در خصوص نحوه شهادت شهید عباسپور توضیح دهید و اینکه آیا از این نظر که یک نخبه علمی بودند مورد هدف قرار گرفتند یا قبل از آن به ترور و شهادت تهدید شده بودند؟
عباسپور: من مطلع نیستم و نمی توانم بگویم که تهدید خاصی شده بود اما به هر حال از اول وی در جریان حزب جمهوری اسلامی بود با این دوستان همکاری می کرد و به مؤسسین حزب از همه بیشتر با مرحوم دکتر شهید بهشتی نزدیک بود.
در حقیقت هدف اصلی زدن اسلام اصیل بعد از انقلاب بود به خاطر همین حزب جمهوری اسلامی مورد هجمه قرار گرفت، شهید عباسپور هم در جمع اعضای حزب بود؛ به اعتقاد من همه کسانی که در حزب بودند مانند شهید قندی، شهید فیاض بخش و بقیه دوستان خط اصیل اسلامی را شناخته و در کنار روحانیت بودند؛ به همین خاطر فعالیت آنها در حزب متبلور شد و در نهایت حزب به عنوان پرچم دار اسلام ناب پیامبری توسط منافقین و ضد انقلاب مورد هجمه قرار گرفت.
- ارتباط شهید عباسپور با شهید رجایی چگونه بود و چظور شد که وی وارد کابینه شهید رجایی شد، با هم چه ارتباطی داشتند.
عباسپور: شهید عباسپور فارغ التحصیل رشته برق بود و بعد از آن وارد دانشکده مهندسی برق شد در کنفرانس ها و شوراهای مربوط به انرژی که در آن زمان برگزار می شد به عنوان نماینده دانشگاه شرکت می کرد و بعد هم دکتری خود را در رشته برق و در زمینه مدیریت انرژی کسب کرد.
در دوران دانشجویی با دکتر رنجبر بود و برای کارآموزی نیز به شرکتی در سوئیس اعزام شدند و تجربه خوب و عملی در مسائل برق پیدا کرد.
به اعتقاد من دولتی شایسته سالارتر از دولت شهید رجایی نداشتیم به همین خاطر با توجه به شایسته سالاری که درآن زمان مطرح بود وی وارد کابینه شهید رجایی شد و به عنوان وزیر نیرو فعالیت کرد.
شهید قندی جزء انجمن اسلامی دانشجویان و مبارز انقلابی بود در آمریکا دکتری مخابرات داشت؛ شهید فیاض بخش هم دکتر بود.
با اینکه ابتدای انقلاب بود و انتخاب مدیر متخصص که به انقلاب پایبند بوده و با منافقین و ملی گرایان و ....نباشد یعنی اسلام و روحانیت را قبول داشته باشد کار سختی بود ولی مرحوم شهید رجایی در نهایت این کابینه را تشکیل داد.
من حاضرم اثبات کنم که کابینه مرحوم شهید رجایی حقیقتا کابینه منسجمی بود؛ تا دوران روی کار آمدن دولت نهم و دهم از این مسئله فاصله گرفتیم و در دولت نهم و دهم هم هرکسی را که دوست داشتند سر کار گذاشتند برایشان مهم نبود که چه چیزی بلد است یا بلد نیست.
اگر از متخصصین وزارت نیرو و کسانی که در این زمینه سابقه دار هستند سوال کنید خواهند گفت که استقلال صنعت برق ما پایه هایش بر اساس برنامه هایی شکل گرفت که شهید عباسپور طرح ریزی کرد.
پایه های دانشگاه صنعت آب و برق را که الان می گویند «دانشگاه شهید عباسپور» را مرحوم دکتر شهید حسن عباسپور گذاشت؛ شما صنعت برق ما را با صنعت نفت مقایسه کنید، ما در صنعت برق کاملا خودکفا و خود اتکاء هستیم.
ما از آمریکایی ها بیشتر می فهمیم / آمریکایی ها به مهندسان ایرانی فقط می گویند این میز را جابه جا کن
خاطرم هست در زمان نصب نیروگاه بعثت در حدود سال های 1340 بود که شهید عباسپور برای کارآموزی رفته بود یک روز خیلی ناراحت آمد و گفت این آمریکائیان اصلا به ما اجازه نمی دهند کاری بکنیم به عنوان مهندس این مملکت فقط می گویند که این میز را در آنجا بگذارید و نقشه را بیارید و یا ببرید.
خیلی ناراحت بود و عنوان می کرد که ما از اینها خیلی بیشتر می فهمیم اینها چیزی به ما نمی گویند و یک تنه نیروگاه رو نصب می کنند و چیزی در این مورد به ما نمی گویند.
واقعا هم همین طور بود زمانی که من مهندس برق شدم نیروگاهها و خطوط انتقال دربست با کشورهای آلمان و آمریکا بود و با آنها قرار داد بسته می شد، می آمدند و خطوط را می کشیدند و می رفتند؛ فقط حمل و نقل و بالا بردن و کارهای عملی را به مهندسین ما می دادند.
از 10 – 15 سال پیش در صنعت برق به جائی رسیده ایم که اولا خطوط انتقال همه توسط خودمان صورت می گیرد البته ما توربین را می خریم و میاوریم که در همه جای دنیا هم این کارانجام می شود تنها چند کشور خاص هستند که توربین ها را می سازند.
البته خرید توربین به این معنی نیست که این صنعت وابسته است؛ ما حتی به جایی رسیده ایم که برای کشورهای همسایه نیروگاه و سد می سازیم.
برنامه ریزی های شهید عباسپور در وزارت نیرو تعداد زیادی از بدنه دانشجوها رو به بدنه وزارت نیرو متصل کرد این برای ما تجربه خوبی بود که سیستم های اجرائی و وزارت خانه ها با اساتید دانشگاه و صنعت ارتباط پیدا کردند.
نبود این ارتباط تنگاتنگ در ابتدای انقلاب توسط بعضی از اشخاص مانند شهید دکتر حسن عباسپور شکسته و این ارتباط در حقیقت برقرار شد تا از اساتید و دانشگاهها در صنعت برق استفاده کرده تا به خودکفایی برسیم که این مسئله خیلی اهمیت دارد.
- عنوان کردید که انتخاب مدیران اجرائی سخت بوده و انتخاب افرادی چون شهید عباسپور از دل حزب بود، به نظر شما فواید داشتن حزب و فعالیت های حزبی برای تامین نیروی متخصص در کشور چقدر است؟
عباسپور: وجود حزب بسیار لازم است؛ در آن زمان حزب جمهوری اسلامی با تفکر شهید بهشتی تفکری عالی و بی بدیع بود؛ تازه انقلاب شده بود و این امکان نبود که به مدیران رژیم شاهنشاهی اعتماد و از آنها برای پست های مدیریتی استفاده کرد.
مدیرانی بودند که ما از تجربه آنها بی بهره بودیم و در عین حال می خواستیم این افراد متخصص بوده و به نهضت امام و تفکر ایشان نزدیک باشند.
مدیران ارشد در حد وزارت توده ای، منافق یا نهضت آزادی بودند که ما آنها را نمی خواستیم بنابراین محدوده انتخاب مدیران بسیار تنگ و کار مشکل بود.
شهید بهشتی تفکر بی بدیل حزبی داشت ما هم بیشترین ضربه را در جریان بمب گذاری حزب جمهوری اسلامی خوردیم که آن هم از دست دادن شهید بهشتی بود.
مرحوم شهید بهشتی ضمن اینکه روحانی بود، مغز متفکر و برنامه ریزی شده ای داشت؛ شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید مطهری انسانهای برجسته، تئوریستین و فیلسوف اصیل اسلامی بودند که جامعه را می شناختند و آن را هدایت می کردند.
(خبر گزاری مهر)