
عادت ما ایرانیها بر این است که در آستانه عید نوروز که جهان نو میشود، به خانه تکانی رو میآوریم و خانه و زندگی خود را پاک و تا آنجا که بتوانیم نو میکنیم. این امر با ارزشی است و اگر گرفتار اسراف و خودآراییهای مذموم نشویم، امری زیباست.
و چه خوب است که از این فعالیت سالانه الگو بگیریم و دلهای خود را از اغیار پاک کنیم و آن را برای صاحبخانۀ اصلی آن آماده کنیم. اما مگر دل ما را صاحبخانهای است و هماکنون اغیاری در آن جای گرفتهاند؟
امام صادق سلام الله علیه در سخنی دلنشین میفرمایند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه»«دل حرم خداوند است و جز خدا را در آن ساکن مکن» [بحارالانوار؛ 67/25]
این روایت که همانند آن بسیار است، دو بخش دارد. بخش نخست آنکه دل و قلب آدمی را صاحبخانهای است که آن خداوند متعال است. بخش دوم اینکه انسان با رفتار و کردار خود؛ چه بسا دیگری را در این خانۀ الهی جای میدهد و حرم الهی را به بتخانه تبدیل میکند. آن غیر کسی نیست، جز طاغوتهای نفسانی و شیطانی که اندکاندک در دل ما جای میگیرند و آن را اشغال میکنند. عناصری وحشی و ناپاک که دارالملک ایمان را جایگاه خود کردهاند و تا ما را به هلاک و نابودی ابدی گرفتار نسازنند، دست از سر ما برنمیدارند و ما تنها یک راه رهایی از شر این دشمن غدار داریم، و آن اینکه دل خود را با نور اخلاق الهی خانهتکانی کنیم.
حال که اینچنین است، بیاییم برادر و خواهر ایمانی! ـ در آستانۀ بهار ـ قلب خود را از طاغوتهای غرائز پاک کنیم.
عروس مکتب قرآن نقاب آنگه براندازد که دارالملک ایمان را منزه از دغا بیند
این چگونه ممکن است؟ قدمی صدق میخواهد و همتی مردانه تا با مجاهدهای جانانه دل را با آبِ پاک توبه شستشو دهیم، اغیار را بیرون ریزیم و خانۀ دل را تنها برای صاحب حقیقی آن آماده نماییم. زیرا
«انسان تا به لقاء اللّه نرسیده است به کمال مطلوبش نائل نشده است و لقاء اللّه به معنى اتصاف انسان به اوصاف الهى و تخلق او به اخلاق ربوبى است... در توحید باید مراقبت را تقویت کرد، مراقبت تخم سعادت است که در مزرع دل کاشته مى شود و سائر آداب و اعمال پروراندن آن است. مراقبت کشیک نفس کشیدن و همواره در حضور بودن است...
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
ناگفته نماند که بدن؛ تور شکار و سوارى راهوار ما است، مبادا با او چنان کنیم که نه به کار شکار آید و نه تواند سوار را به جایى برساند، ره چنان رو که رهروان رفتند، کسى به ما نگفت که شب و روز را با یکدانه خرما بسر بریم، در حدّ اعتدال بدن نیاز به تعیش دارد... انسان کامل آن کسى است که حق هر ذىحق را اداء مى کند.»[آیت الله حسنزاده؛ هزار و یک نکته؛ 1/19]
دلت را خانه تکانی کردی تا حالا …
چقدر بدی و گناه و دروغ و حسد توی اون پر شده ؟؟؟…
اصلا تابه حال به این فکر کردی که هستند کسانی که جمال دلت را هم نگاه میکنند؟؟؟…
اصلا به فکر تزئین دلت بودی ؟
فکری برایش کردی ؟
نمیگی آخه توی بچه شیعه ؛ همون امامی که اینقدر برایش آقا بیا و یا ابن الحسن میگی هر از چندی به خانه دلت سری میزنه …
ولی اینقدر خانه دلت شلوغ و آلوده هست که هیچکس رغبت ورود پیدا نمیکنه …
راستی اگر هم در طول روز گناهی ولو به چشم و زبان انجام میدی ؛ چرا اجازه میدی بعضا طعم شیرین گناه بر دل و وجودت بمونه
چرا استغفار نمیکنی … چرا همون موقع نمی شوریش دلتو …
چرا گلدان های عشق و محبت زیباترین امام را در طبقات دلت نمیچینی ؛ طوری که جای هیچ خس و خاشاکی دیگه در اون باقی نمونه …
تو نمیگی امامت دلش برای شیعه هاش تنگ میشه و دوست داره بهشون سر بزنه ولی کسی نیست که خونه دلش رو آماده اون عزیز بکنه و ما نادونسته امام را از خودمون میرونیم …
یکم به خودمون بیاییم ؛ از همین الان یک جارو بردار و شروع کن بدی ها رو بریزی بیرون …
ببین با کدام گناه بیشتر مانوسی اول از همون شروع کن ؛ ترکش کن به همین راحتی ؛ شاید هم همون باعث پرده بین تو امامت شده …
آره خیلی زحمت داره …
میدونم …
ولی خیلی خیلی ؛ بیشتر از این زحمت ها می ارزه ورود مهمانی چون امام قائم بر دل ما انسانهای غافل و بیخبر از زیبایی های عالم …
عده ای سال گذشته، در همین ایام، بودند و امروز نیستند، یعنی از نعمت «وجود» بهره مند بودند و امروز محروم اند . این، یعنی فرصت ها را پایانی است و مهلت ها را باید مغتنم شمرد و «پاس فرصت ها» را نباید خراب کرد .
بگذشت زمان، دست به کاری نزدی برگردن لحظه ها مهاری نزدی
صد توپ زدی، تمام را کردی «اوت » صد «پاس » گرفته، آبشاری نزدی!
اگر در طلیعه سال نو و سپری شدن سال گذشته این حرف را نزنیم و به این حقیقت که در آینه «تحویل سال » دیده می شود ننگریم، پس کی و کجا و چگونه؟
و . . . بالاخره،
یک حرف جدی دیگر:
اینکه عمر می گذرد و سال، نو می شود، چنان نیست که سن و عمر ما افزوده شود، بلکه از آن کاسته می شود . مثل سیگار که هر چه بکشند کوتاهتر می شود، ما هم هر چه بیشتر عمر می کنیم، از عمرمان کاسته می شود و به «خط پایان » نزدیک تر می شویم .
البته نباید با جوانان اینگونه حرف زد، ولی چه می توان کرد، فرصت ها به شتاب ابرهای آسمان می گذرد . باید دید چه کاشته ایم و چه برداشت خواهیم کرد؟ !
پروین اعتصامی، می گوید:
گوهر وقت بدین خیرگی از دست مده آخر، این در گرانمایه بهایی دارد
ارسال از خانم ندیری
* چرا ماه دوازدهم نیامد؟
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ ۚ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ.» (توبه-36)
جابر جعفی می گوید: «از امام باقر علیه السلام درباره تأویل قول خدای عزوجل: « انٌ عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهراً فی کتاب الله یوم خلق السماوات و الارض منها اربعة حرم ذلک الدین القیم فلاتظلموا فیهن انفسکم » سؤال کردم .
حضرت آهی کشید و فرمود: «ای جابر، اما سنه(سال) جدٌم رسول خدا صلی الله علیه و آله است و ماههای آن 12 ماه است که از امیرالمؤمنین شروع می شود تا من و تا امام دوازدهم حضرت مهدی. »»( بحار الانوار، ج 24، ص 240)
* چرا ماه دوازدهم نیامد؟
عدد دوازده که بارها در قرآن آمده است، عدد مبارکى است، تعداد رهبران بنىاسرائیل و چشمههاى آب زلال که با معجزهى موسىعلیه السلام جوشید، عدد امامان اهل بیت و... دوازده است. (تفسیر نور)
آیاتى چند از قرآن است که در آنها از دوازده نقیب «بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»؛ (مائده - 12)، دوازده چشمه «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»؛ (بقره-60) و دوازده ماه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً»؛ (توبه-36) مثال آورده و سخن گفته شده است.
* چرا ماه دوازدهم نیامد؟
آن حضرت در توقیع شریف خطاب به شیخ مفید(ره) می فرمایند:
«اگر شیعیان ما ـ که خداوند متعال ایشان را به اطاعت خویش موفّق بدارد ـ با دل های متّحد و یک پارچه بر وفای به عهد و پیمان خویش اجتماع می کردند، ملاقات ما از آنها به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار و مشاهدة با معرفت برای آنها به زودی حاصل می شد و زودتر از این به دیدار ما نایل می شدند.»(بحارالانوار، ج 53، ص 176)
*****
… برخیز… برخیز! آری یوسف را آوردند. درنگ جایز نیست.
برمی خیزی. در اتاق کوچک و تاریک خود جستجو می کنی؛ امّا نه، هیچ چیز در بساط نداری… هیچ چیز. به کنج اتاق خیره می شوی. آری، آن جا را نگاه کن… روی آن پاره حصیر به هم پیچیده، تنها کلافی نخ، بی فایده افتاده است و دیگر هیچ…
لحظهای قامت خمیده و رنجورت را به دیوار کهن سال پشتِ سر استوار می کنی؛ به فکر فرو میروی: ای کاش تو نیز از اشراف شهر بودی!
کلاف نخ را بر میداری؛ از اتاق بیرون میروی… وه! چه غوغایی است… مرد و زن، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه و همه به سوی بازار میدوند… دیگر مجالی برای صبر نیست.
از هر سوی، اندیشهای هراس آمیز بر دلت نِشْتَر میزند: ای کاش تو نیز از اشراف شهر بودی! دل خوش میداری… یوسف به تو نیز خواهد نگریست؛ گرچه…
قدمهای کوچک و سنگین خود را برمیداری؛ یارای رفتن نیست.
هیاهویی است. گویا هنوز یوسف را از کجاوهی غیبت بیرون نیاوردهاند، چه قیل و قالی است!
هر کسی با تحفهای برای خریداریش در دست، ایستاده است…
یکی زندگیاش را… یکی فرزندانش را… دیگری جانش را!
آه که چهقدر ما تهیدستایم! آخر نگاه کن، نگاه کن… مینگری. چشمانت خیره میشود. زبانت میخشکد. خدایا! چه کسانی به انتظارِ آمدنش نشستهاند و کمر شکستهاند!
جعفربنمحمد صلوات الله علیه پای برهنه روی خاک زانو زده است… وای بر ما!… خدایا! چه میگوید؟! گوش جان به کلامش میسپاری:
«مولای من! غیبت تو خواب از دیدگانم دور ساخته و زمین را بر من تنگ گردانیده و آسایش دل را از من ربوده است. آقای من! پنهانیِ تو درد و رنج مرا به سختیهای اندوهزای روزگار پیوسته و از دست رفتن یاران امکان گرد همآمدن و برانگیختن را از میان برده است.
هنوز از یاد یک بلا و سختی دوران غیبت اشک دیدگانم نخشکیده و سوز و نالهی دل، آرام نشده که رنج و شکنجه شدیدتر و دردناکتری در برابر دیدگانم آشکار و نمایان میشود.»
بنگر موسیبنجعفر علیه السلام را … مینگری. میشنوی چگونه نالهی هجر سر میدهد:
«اَللّهْمَّ عَجِّلْ فَرَجَهْ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَّهْ.»
بنگر علیبنموسی را. درود خدا براو باد! مینگری. ببین کاسهی خونین چشمانش را.
این جا جولانگاه پهلو شکستگانِ حریم ولایت است. بازگرد… دیگر جایی برای تو نیست.
بهای یوسف اشکهای به خون شستهی زهراست؛ سرهای بیتن عاشوراست؛ چهارده سال به کنج زندان نشستن امام صابران است… با این همه، دل خوش میداری؛ شاید تو نیز از خریدارانش به حساب آیی!
آرزو می کردیم در خیل مشتاقان یوسف فاطمه درآییم. محفلی کوچک آراستیم. بر قدوم به صف نشستگان گل نثار کردیم. بر تارَک مجلس آذین بستیم… باشد که در خیل خریداران آن مهربان به پرده نشسته به حساب آییم. (پیش گفتار کتاب یاد محبوب-سید حسین حسینی)
او پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عاشق میشود…
با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید.
او همان دختر عفیف و در پس پرده ی حجاب است…
چند خطی نامه برایِ مخاطبین بی نام:
فصل ها بهانه اند برایِ طرح ها!
این وجودِ مروارید زندگی است که باید در صدف ِ عفت گرم نگه داری اش!
زمستان آمد اما اینجا سرد نمیشود، هرگز…
نه با هجومِ تهاجمات و نه با افتراء و نظراتِ بی پایه ای کــه در هر وبگاهِ دینی به وفور یافت میشود.
آن روز کــه انسان را در ترازویِ عمل میگذارند، به خیالت کیسه سنگینی برایِ معامله آورده ای !
اما افسوس ! تمامِ اندوخته هایت با ذره ذره کلامِ بیهوده ، تهمت و دروغ طعمه دندانِ شیطانی شده است .
که سنگ بار سفرت گذاشته و تو، این چند واجبات نیمه خوانده را دلخوش کرده بودی! غافل از حق الناس ، دینت را وزن میکردی.
فرد با تمامِ ابعاد روحانی و جسمانی اش انسانیت میگیرد، شب که سر بر زمین میگذارد خود میداند و خدایش کــه کاسه اش چقدر لبریز است یا خالی…
اگر حسادت، طمع و غرور نگاهت را به دیگران مشغول کند غافل خواهی بود.
شاید این شامِ آخر سر بلند نکنی و صبحی بر افکارِ تیره ات نتابد!
ادعا تا عمل، فرسخ ها راه است! کجای راه ایستاده ای؟
و خودت میدانی و خدای ِ خودت. هرچند مرگِ بی صدا به از صبحِ سیاه رسواییست.
کاسه ات را بگرد، شاید تلنگری بیدارت کند.
الله اعلم
همکاران گرامی می توانند چکیده مباحث مطرح شده در هر هفته را در پیوندهای روزانه با عنوان بر بال صحیفه مطالعه نمایند.
*ساعت شروع جلسه آینده: ساعت 12:30 است.
*موضوع جلسه آینده: دعای اول ، از ابتدای « وَالْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلى ما اَبْلاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتابِعَةِ، ...»
*لطفا مطالبی را که در جلسه عنوان می کنید با ذکر منبع بیان نمایید.
خاکهای نرم کوشک کتابی نوشتهٔ سعید عاکف پیرامون زندگی شهید عبدالحسین برونسی است.
این کتاب خاطرات همسر و دوستان عبدالحسین برونسی را درباره وی نقل میکند.
مقام معظم رهبری در جمع فیلم سازان و کارگردانان سینما و تلویزیون در تاریخ بیست و ششم خرداد هشتاد و پنج در مورد این کتاب می فرمایند:
«الان چند سالی است که کتابهایی درباره سرداران و فرماندهان باب شده و مینویسند و بنده هم مشتری این کتابها هستم و میخوانم.بعضی از اینها را من خودم از نزدیک میشناختم و آنچه درباره شان نوشته شده، روایتهای صادقانه و بسیار تکان دهنده است. این هم حالا آدم میتواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغهآمیز است و کدام صادقانه است . آدم میبیندبرخی از این شخصیتهای برجسته، حتی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمدهاند؛
این اوستا عبدالحسین برونسی، یک جوان مشهدی بنا، که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه میکنم و واقعا دوست میدارم شماها بخوانید. »
یکی از داستانهای این کتاب را در ادامه مطلب بخوانید.
در حاشیه برگزاری مراسم با شکوه یوم الله 22 بهمن، غرفه فجر پژوهش و فن آوری دانشگاه صنعتی شریف توسط ستاد دهه فجر و همکاری بسیج کارکنان و روابط عمومی دانشگاه صنعتی شریف برای عموم به نمایش گذاشته شد. در این غرفه آخرین دستاوردهای علمی و پژوهشی دانشگاه شامل پرینتر سه بعدی، ماهواره شریف ست ، زیردریایی شناور و هواپیمای بدون سرنشین به نمایش گذاشته شد که مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت.
همچنین شبکه ماهواره ای Press TV در این غرفه مستقر گردید و با آقایان دکتر ظریف، وزیر امور خارجه ، دکتر صالحی ، رئیس سازمان انرژی اتمی و دکتر روستاآزاد ، رئیس دانشگاه مصاحبه صورت گرفت.
با سلام و احترام
بدینوسیله به اطلاع همکاران گرامی می رساند از روز دوشنبه، 28 بهمن 92 ، اولین جلسه هم اندیشی «بر بال صحیفه» ویژه خواهران آغاز می گردد. علاقه مندان جهت ثبت نام با شماره داخلی 4150 (خانم جلالیان) تماس حاصل نمایند.
شرایط این جلسات بدین شرح است:
1) موضوع این جلسات بحث و هم اندیشی درباره دعاهای صحیفه سجادیه است.
2) اولین جلسه به دعای اول با موضوع «حمد و ستایش خداوند» اختصاص دارد.
3) همه شرکت کنندگان باید قبل از حضور در کلاس این دعا را با ترجمه مطالعه نمایند.
4) برای مطالعات بیشتر مراجعه به پایگاه تخصصی صحیفه سجادیه که در پیوندها آمده توصیه می گردد.
5) در پایان 5 جلسه اول آزمون میان دوره و در پایان 10 جلسه آزمون پایان دوره برگزار می گردد.
6) به نفرات برتر جوایزی اهدا خواهد شد.
7) بیش از 3 جلسه غیبت مجاز نیست.
از کتاب های درسی آن سال ها یادم هست ، امام امیدش به ما دبستانی ها بود.
اماما! حالا بزرگ شده ایم. از امیدتان راضی هستید؟
عزیزان با خدا عشق
بازی کردن آدم را مست
می کند،
باید که جمله جان شوی تا لایق
جانان شوی
و ما چون جان نشدیم
لایق فدای جانان نشدیم
67/2/26 شب عید فطر
شهید پرویزسراج
نام پدر : علی
تاریخ تولد: 1344
محل تحصیل: دانشگاه صنعتی شریف
رشته تحصیلی : مهندسی کامپیوتر
مدرک تحصیلی : کارشناسی
محل شهادت : تپه شیخ محمد
تاریخ شهادت: 67/2/27 ( عید فطر)
شهید سراج، بسیجی مخلص و نیز معلم بی نظیر قرآن و الگویی برای دانش آموزان مدرسه شهید دیالمه منطقه 18 آموزش و پرورش بودند . بعد از اخذ دیپلم و فوق دیپلم دینی – عربی ، در سال 66 وارد دانشگاه شریف در رشته کامپیوتر شدند و سال بعد گوش به فرمان رهبر خود درس و دانشگاه را رها کرده و به جبهه عزیمت کردند و در 27 اردیبهشت 67 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .
وقتی به ایشان گفته می شد : « شما خیلی زحمت کشیدی تا به دانشگاه راه یافتی، کمتر به جبهه برو، زیرا در جبهه احتمال شهید شدنت زیاد است» ، می گفت : « اولا مرگ دست حق تعالی است و ثانیا اینجا دانشگاه نیست، بلکه حوزه ای است جهت ورود به دانشگاه معارف اخلاقی و انسانی. دانشگاه واقعی جبهه است و بس. هرکس توانست در این جبهه پیروز شود ودر دانشگاه عشق تحصیل بنماید، اخذ دیپلم افتخار را با امضای استاد دانشگاه یعنی مولا علی (ع) به او هدیه می دهند. درس عشق و ایثار را از درون سنگر می آموزیم. باید به جبهه برویم تا فردا برادرانمان بتوانند بدون نگرانی ادامه تحصیل بدهند . بنده به خاطر حفظ اسلام محمدی به جبهه می روم تا به ندای هل من ناصر امام لبیک گفته باشم . »
آلبوم تصاویر